دیالیکتیک
هگل معتقده که هر ایده یا وضعیت (تز) به دلیل محدودیتهای درونیاش، نهایتاً نقیض خود (آنتیتز) رو ایجاد میکنه. این دو سپس در یک فرآیند دیالکتیکی به سنتز (ترکیب بالاتر) میرسند که خود به نوبهٔ خود به تز جدیدی تبدیل میشود و این چرخه ادامه مییابد.
فرمول کلاسیک:
✅ تز (وضعیت اولیه) → ❌ آنتیتز (نقیض تز) → 🔄 سنتز (ترکیب جدید)
یعنی آنتیتز، تز را نفی میکند، اما سنتز عناصری از هر دو را حفظ و تکامل میبخشد. و در نهایت خودن سنتر هم یه تر جدیده و این فرایند بصورت بازگشتی انجام میشه نکته ای که باید در نظر داشته باشیم اینه که عقاید انسان ها میتونن احمقانه باشند ولی دلیل بر احمق بودن فرد نیست. عقاید قابل احترام نیستند و انسان ها قابل اعتماد هستن
اگر اینگونه اروپا هیچ وقت از دوران تاریک قرون وسطا و حاکمیت کلیساها خارج نمیشد و چیزی به اسم سکولار به وجود نمیومد
البته البته همیشه فرایند دیالیکتیکی با دستاورد نیست یعنی فکر کنید هر روز من از مسیر A به شرکت میرم و دوستم میگه B بهتره. حتی این هم یک فرایند دیالیکتی برای غلط بودن مسیر B هستش
دیالکتیک هگلی به ما میگه که حقیقت، یک جادهٔ راست و باریک نیست، بلکه یک رودخانهٔ خروشان است که با برخورد امواج متضادش، مسیر خودش رو میسازه مهم اینه که در این مسیر [[دگماتیسم|دگم]] نباشیم